اولین بار
دخترم نفسم هر بار که یه کار جدید انجام میدی یه زندگی تازه رو تجربه میکنم از هیجان اول به پدر خبر میدم که ملینا یه کار جدید یاد گرفته بعدشم همه رو خبردار میکنم خلاصه برات مینویسم کارایی رو که اولین بار تو زندگیت انجام دادی یا اتفاقات قشنگی که برات افتاده
نوزدهم آبانماههشتادوهشت شروع غذای کمکی که اول با فرنی شروع شد
دوم آذرماه هشتادو هشت شروع سوپ
بیست وچهارم آذرماه هشتادو هشت در آوردن دندون پایین سمت چپ
نوزدهم دی ماه هشتادوهشت دندون بالا سمت چپ
بیست وپنجم دی ماه هشتادوهشت دندون پایین سمت راست
سی ام دی ماه هشتادوهشت دندون بالا سمت راست
دخترکم یه خاطره قشنگ از اولین دندونت دارم که هیچوقت از ذهنم پاک نمیشه روزی که فهمیدم دندونت دراومده فورا به پدر زنگ زدمو طبق معمول خبر جدیدو گزارش دادم کلی با هم ذوق کردیم بعد مقدمات آش دندونو آماده کردم هر چی عزیزو مامن مرضی اصرار کردن آشو درست کنن قبول نکردم دوست داشتم آش دندون دخمل خوشگلمو خودم درست کنم .
روزیکه آشو درست کردم وقتی پدر جونی برای بردن آشا اومد که ببره تقسیم کنه بین فامیل بهم گفت که قدم دندون خانم کار خودشو کرده و قراره که اگه خدا بخواد یه سوله برای محل کارش بخره خیلی خوشحال شدم ولی باورم نشد که عملی بشه وقتی پدر فرداش زنگ زدو گفت که قطعی شده دیگه از خوشحالی نمیدونستم چکار کنم خیلی خدارو شکر کردم که بالاخره با تلاشای پدر وبرکت وجود شما این کار محقق شد اون روز قشنگو هیچوقت فراموش نمیکنم چون بعداز مدتها ثمره تلاشهای پدر رو دیدیم عزیز دل مامی با اومدنت برکت وخوشبختی رو تو زندگیمون بیشترو بیشتر کردی
12بهمن 88 قربون اون لبای خوشگلت برای اولین بار بهم بوس دادی دیگه ما راه میرفتیمو برات بوس مینداختیم شما هم برای ما بوس مینداختی آخه قربونت برم این کارا هنوز زوده برات
15بهمن88 دیدن اولین برف زندگیت امیدوارم که همیشه زندگیت مثل این برف سفیدو پاک و قشنگ باشه دختر شیرینم
17بهمن88 اولین بار که برامون نانای کردی الهی به فدای اون دستای توپولیت
25بهمن 88 دختر نازم امروز دلیل چند شب بیقراریتو فهمیدم وقتی از خواب پا شدی کلی خندوندمت که دهنتو باز کنی دیدم که بله خانم دوباره دندون دراورده دندونای نیش دست چپ با هم آخه عزیزم خیلی زود بود امیدوارم خیلی ازشون مراقبت کنی چون بخاطرشون خیلی اذیت شدی.
2اسفند 88 قربونت برم امروز یاد گرفتی دست بزنی دستات یه صدایی میده که کلی ذوق میکنم هر وقت میگم دست دست فورا شروع به دست زدن میکنی قربون اون دستای کوچولوت الان که دارم این خاطره رو برات مینویسم یاد گرفتی از حالت نشسته بری روی سینه پات زیرت گیر کرده کمکت کردم که پاتو از زیرت دراری.
6اسفند 88 امروز یاد گرفتی با تلاشهای زیاد آقایی چند ثانیه رو پاهای خودت وایسی اول گفتم اتفاقی بوده ولی دیگه هر بار که پدر گرفتت رو پاهات وایسادی.
14اسفند88درآوردن 3تا دندون با هم آخه مامی یه تنفس بده.
23اسفند 88 شروع سینه خیز رفتن خیلی برات خوشحالم عسلم هر وقت که روی سینه میفتادی بعداز چند لحظه به گریه میفتادی اما حالا دیگه هر جا دلت بخواد میری.
5فروردین89 شروع چهاردست وپا راه رفتن دختر قشنگم هر روز داری با کارات منو سورپرایز میکنی.
دندونای مرواریدیشو ببینید
اولین بار که طعم پرتقال رو چشیدی
نوروز 1389
هفت سین میدان فردوسی