به دنیا اومدن ملینا
دختر نازم با اینکه خیلی برای اومدنت برنامه ریزی کرده بودیم ولی بازم ما رو سورپرایز کردی وتقریبا دو هفته زود به دنیا اومذی روزهای آخر همش تحت نظر بودم یه روز که رفتم نوار قلب شما رو بگیرم که خیالم راحت بشه همه چیز خوبه خانم دکتر گفت که دخترتون تصمیم گرفته همین الان بیاد دنیا حتی بهم اجازه ندادن که با دکتر خودم تماس بگیرم یا به بیمارستانی که قرار بود شما به دنیا بیای منتقل بشم واین شد که ملینا خانم ما که قرار بود خرداد ماهی بشه اردیبهشت ماهی شد دخترم شما ساعت پنج و پنج دقیقه عصر روز شنبه بیست و شش اردیبهشت هشتادوهشت در بیمارستان معتضدی کرمانشاه به دنیا اومدی.دختر قشنگم نمیدونم لحظه به دنیا اومدنتو چطور برات توصیف کنم یه حس زیبا که تو عمرم تجربه نکرده بودم وقتی که صدای گریتو شنیدم ناخداگاه منم اشکم سرازیر شد همزمان با گریه بلند بلند میخندیدم میگفتم این صدای دختر منه دخترم حالش خوبه تو رو خدا بدین ببینمش وقتی شمارو آوردن که ببینم باورم نمیشد که مال منی مال خود خودم اینقدر زیبا بودی که باورم نمیشد انگار یه عالمه پودر به سرو صورتت زده بودن لپولبت مثل انار قرمز بود یه نشونه هم روی پیشونی وچشمات بود وقتی از اتاق عمل بیرون اومدم به پدر گفتم دخترمون ماه پیشونیه .وزن :3100 قد:51 دور سینه 33 دورسر35 گروه خون B- .دختر زیباروی مامی وقتی فکر میکنم که شما هم یه روز این حس قشنگ رو مثل من تجربه میکنی مثل لحظه تولدت از خوشحالی گریم میگیره